سر ره بشکنی کشه ره اغوذ کنی
نماشون یکی از پرکاربردترین کلمه های شعر مازندرانی است، چون همه اتفاقات غمگین و تلخ احتمالاً در نماشون اتفاق میافتند.
نماشون در لغت به معنای غروب است وقتی که خورشید شیفتشو تموم میکنه و به ماه تحویل میده. به نظر خودم بازی زیبایی داره با کلمات، نماشون یعنی وقتی که نما میره.
نماشون آنقدر در شعر مازندرانی غمگین است که شاید ده ها شعر با آن شروع میشود، یکجا شاعر با آمدن غروب دلتنگ میشود و ناله میکند
نماشون صحرا مه ونگ ونگه
غروب شد و در صحرا صدای ناله و فریاد من است ...
گاهی شاعر آنرا به پایان امید و انتظار تعبیر میکند
نماشون شو بیئه ته نموئی
غروب تبدیل به شب شد و تو نیامدی ...
و غمگین تری قسمت نماشون آنجاست که شاعر گفت
نماشون صحرا نرم نرم وارش
غروب شده و در صحرا نرم نرم باران میبارد
روخنه ره ول هاکرده بمو دستچال دله او خرنه
شاه چه دونه دمبره زمین کجوئه
بامشی دو تا چش سوی دور
اینجه چی کار هاکردی بوردی بوم لوی دور
گربه فدای نور دو چشمت، اینجا بالای پشت بوم چیکار میکنی